دیروز برا یه کاری از خونه اومدم بیرون ، دیدم قبض اینترنت پشت درئه ، گفتم خب میرم قبض رو هم میدم دیگه ، هول هولی کارآمو کردم وسطش هم قبض رو دادم و اومدم خونه ، نشد به خوبی از فضای اداره ی تلفن استفاده کنم . بقیه هم نسلان من احتمالن همون اینترنتی قبض رو میدن ، من ولی حساب اینترنتی ام بسته شده ، چون ازش استفاده نمیکنم ، خرید های اینترنتی ام رو هم با پرداخت دم در تحویل میگیرم ، میترسم از خرید اینترنتی ، میترسم یکی حسابم رو خالی کنه . اینه که برا قبض اینترنت هم میرم وایمیسم تو صف کنار پیرمردها . این شرکت تلفنی که میرم نمونه ی کامل یه اداره ی دولتی هندی هست . مدارک و پوشه ها رو تلنبار کردن هرجا که دستشون رسیده و چیزی نمونده همه رو سرشون آوار بشه . صندلی ها کهنه و میز ها مال عهد دقیانوس . اتاق های اداره بی اغراق بوی گنجه و مادربزرگ ها رو میده ، احتمالن بخاطر نفتالین . من از اونجایی که از این بوی کهنگی خوشم میاد با کیف از اینجا دیدار میکنم ، اما خدا نکنه که کار آدم توی همچین جهنمی گیر بیفته ، مرگش حتمی هست .
*عکس یه کم اغراق شده است ، اما تصویر خوبی را ارائه می کند
دقیقن میخواستم همینو بگم که وقتی برایِ انجامِ یه کارِ اداری میری اینجورجاها، اگه بخت باهات یار باشه و کارِت زود راه بندازن، این فرصت رو داری که به دیدِ جاذبهی گردشی-جدا از این که تو یه کشورِ دیگه باشه یا تو کشور و شهرِ خودِ آدم-بهش نگاه کنی. و حتا فراتر از جاذبهی گردشی مثلِ این میمونه که فیلمی از محکومان به حبسِ ابد رو به آدم نشون بدن و آدم خوشحال بشه که محکوم به حبسِ ابد نیست.
پاسخحذفها ها دقیقن ، انقد با کیف تماشاشون میکنم ، البته اینا محکوم به حبس ابدهایی هستن که حالیشون نیست ، خوشحال و کیفور
حذف